داشت خمارم سر دیوانگی ساقیم آورد می خانگی گوننهد پای در این سلسله هر که ندارد سر دیوانگی شمع جمالت چو تجلی کند مهر و مه آیند به پروانگی عقل بافسانه بخفت هنوز عشق فسونساز بافسانگی من نکنم جز سخن آشنا عشق نکوبد در بیگانگی عقل نتابد خطر عشق را عشق بود آفت فرزانگی باده حلال است بفتوای عقل لعل تو آید چو بمیخانگی ختم شد آشفته برندی و عشق پیر خرابات بمردانگی شیر خدا کادم و نوحش بحشر فخر نمایند بهم خوانگی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100566