هرگز فنا نگردی تا هست عشق باقی تا مستیت بسر هست منت مبر زساقی مقدار مرهم وصل شاید اگر شناسد آن دل که خسته باشد از درد اشتیاقی لیلی انیس مجنون او در طلب بهامون معشوق ما تو و تو در شکوه از فراقی عشاق را نواراست اندر ره حجاز است تا چند مطرب بزم در پرده عراقی گر اتفاق افتد خس را مکان در آتش شاید که عشق با عقل وقتی کند وفاقی در سرو و آفتابت دیگر سخن نباشد با جام چون در آید ساقی سیم ساقی آسوده ای چه داندخفته بطرف گلزار گر سوخته بنالد از درد احتراقی آشفته عاشقانرا در مرگ زندگانیست در این حدیث عشاق دارند اتفاقی حاشا که حاجت افتد فردا بهشت و کوثر در کوی میفروشان گر باشدت وثاقی میخانه بزم حیدر می نشئه محبت تا مست این شرابی منت مبر زساقی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100570