ای نفس گر از در معنی بدرآئی از صحبت ظاهر بحقیقت بگرائی عزلت بگزینی زهمه خلق چو عنقا نه بلبل شیدا که بهر گل بسرائی آنروز نماید به تو رخ شاهد معنی کز کسوت صورت بحقیقت بدرآئی چون میوه تو نیست بجز حسرت و حرمان گیرم توام ای نخل محبت بدرآئی ای آنکه ملامت کنی ارباب نظر را هشدار مبادا که به تیر نظر آئی ای ناوک مژگان بتان از چه کمانی کاز شست رهانا شده اندر جگر آئی آشفته از آن زلف پریشان چه شنیدی کامروز زهر روزت آشفته تر آئی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100571