تو ای دو دیده بگو کز جگر چه میخواهی تمام خون شد و آمد دگر چه میخواهی زهجر دیده یعقوب بستی ای یوسف دگر زجان پدر ای پسر چه میخواهی زمصر قند چه خواهی و شکر از اهواز سخن بگوی و قند و شکر چه میخواهی مرا زتیر نظر مردمک بخون غلطید از این زیاده زاهل نظر چه میخواهی درخت مهر و وفا داد بار جور و جفا از این نهال بجز این ثمر چه میخواهی زدشت عشق سبکبار در گذر ای عقل بروز بادیه پرخطر چه میخواهی بسوی شهر بقا رخت بر زملک فنا از این سراچه پرشور و شر چه میخواهی ازاین سراب شتابان برو بچشمه خضر چو بحر هست بگو کز شمر چه میخواهی چو کار حشر بود با علی بروز حساب بیا بگو که زجای دگر چه میخواهی گرفته ای شکن زلف یار آشفته بگو زحال خود آشفته تر چه میخواهی بچشم خویش در آئینه بین رخ دلدار ببند دم زحدیث و خبر چه میخواهی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100577