کیست که آرد گهی باز زماه خرگهی تا که مشام جان به تو تازه کنیم گه گهی صبح بود بعاشقان گر چه نتابد آفتاب پرده اگر فروهلد در شب ماه خرگهی صبر زعاشقان مجو ایکه بعقل غره ای منع دل از چه میکنی ایکه نداری آگهی ایکه بنعمت اندری تن زچه پروری ببین اسب رود به لاغری گاو بماند زفربهی ای خم طره تو چین آن سر زلف را مچین حیف بود که عمر ما روی نهد بکوتهی گوی بخورد صولجان هیچ نکرد از او فغان چند خروش میکنی ای دهل میان تهی همچو رخت در آسمان ماه کجا تمام هست با چو قدت ببوستان سرو کجا بود سهی نافه گشاست زلف او آشفته نفخه ای بجو خیز که داغ اندرون روی نهاده بربهی گمشده طریقتم رانده از شریعتم ای شه رهنما علی رحم کنی تو بر رهی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100593