بیاد آب مجاور دلا در این فلواتی بود سراب گمان میکنی مقیم فراتی صنم پرست بدل بر زبان صمد زچه گوئی بکعبه و به بغل در نهفته لات و مناتی اجل زمرگ خلاصت دهد کشی زچه منت عبث زخضر تو ممنون دلا بآب حیاتی مکن بفضل و هنر فخر ای حکیم زمانه که اوست مایه حرمان و آن دگر فضلاتی بجوی عز قناعت بهل تو ذل طمع را که بیش و کم نشود چونکه ثبت گشت براتی زشام تار منالی به روز وصل مبالی مقرر است بخوان جهان عشا و غداتی ببحر جرم تو آشفته سخت مانده غریقی مگر که نوح زطوفان دهد زلطف نجاتی تو نوح و عرصه امکان تمام بحر فنایت که دست حق بصفات ای علی که مظهر ذاتی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100663