کند هر ملتی در بندگی بر قبله ای روئی چو نیکو بنگری دارند جمله رو بر ابروئی نه تنها ذکر یاهو از لب نوشین بگوش آید که در وجدند ذرات جهان با هائی و هوئی بزلف اوست شیدائی چه صحرائی چه دریائی تعالی یکجهان دارد اسیر هر خم موئی مرا آن نخل جانپرور بجوی دیده جا دارد نشاند باغبان گر سرو خود را بر لب جوئی برند از چین زلفت نافه نه از آهوی چینی خطا باشد گرفته هر که بر عشاق آهوئی صبا زآن طره بو دارای چرا در دیده نگذشتی جهانی را توانی زندگی دادن چو از بوئی بود آشفته را از هر دو عالم رو بسوی تو اگر چه هر که را بینی بعالم روست بر سوئی مرا زخم درون مرحم ندارد در جهان اما لب نوشین دهان تو نهان کرده است داروئی بیا در آینه از می بشوی این زنگ خودبینی بروی مرتضی بنگر اگر مرد خداجوئی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100685