ره مردم بزنی هر نفس از تلبیسی مگر ای صوفی سالوس تو خود ابلیسی هدهد از شهر سبا لاف مزن صبح و مسا که سلیمان رود آنجا که بود بلقیسی ذره وارند هواخواه بمهرت آفاق مگر ای جاذبه عشق تو مغناطیسی نظرت وقف نشد جز بسعیدان هرگز مگر ای کوکب عشاق تو خود برجیسی می توفیق بکاس است مدام آشفته تا مرا ای درم عشق تو اندر کیشی مگذر از وسوسه زاهد و صوفی زعلی مرو از خلد گرت راه زند ابلیسی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100710