ای زمزمه عشق تو در هر سر و کوئی وزیاد تو در هر گذری هائی و هوئی سرگشته چو گودر همه آفاق چه گردی خوش آنکه چو من خاک شود بر سو کوئی پروانه صفت بر همه شمعی چه زنی پر یا چند چو بلبل زپی رنگی و بوئی شمع و گل و بتخانه و کعبه همه یکجاست ای احول کج بین تو بهر کوی چه جوئی نقاش یکی بود و زد این نقش مخالف هر کس پی رنگی شده آواره بسوئی آن دیده بدست آر که نقاش شناسی بیهوده مکن هر نفسی روی بروئی اندر حرم عشق نمازش نپسندند آنرا که زخون دل خود نیست وضوئی بگذار که تا بر در میخانه شوم خاک شاید که از آن خاک بسازند سبوئی از باغ چه جوئی سر کوی صنمی گیر گیرم که بود سرو و گلی بر لب جوئی بردار رود گر سر آشفته چو منصور سودای تو از سر ننهد یک سر موئی گر عرضه نمایند بهشتت بقیامت جز بر در حیدر نروی بر سر کوئی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100726