پارسی جامه بخوانید غزلهای دری که برید آمد و آورد زری فتح هری غازه کن چهره بهر هفت که شاه غازی غازیانرا بغزا داد صلا حمله وری نه همین فتح است هرات است تو را مژده وهم که از این فتح بسی ملک دول شد سپری همت شه نه به این فتح کمین شد مقصور مکن ای وهم در این باب تو کوته نظری گر عزیمت کندش عزم جهان گیر برزم خنگ او بگذرد از بام ثریا و ثری تیغ بر پشت نهد شیر فلک را چو برزم ناف هفتم زپیش میکند آنجا سپری بمثل صارم تیزش چو درآید بمیان از پسر قطع کند ربطه علاقه پدری نیست بیجا که فلک منطقه دارد بمیان میکند بندگیش کرده مجره کمری گر کند خصم تو در آب چو ماهی منزل میکند آب باجزای وجودش شرری ور محب تو خورد زهر زآب و حنظل حاش لله که بودشان اثری جز شکری صیت عدل تو چو گردید بلند آوازه شد حصاری بعدم فتنه دور قمری نوبتی گو بزند نوبت فتح و نصرت تا کند رفع زگوش فلک این رنج کری آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100733