الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را زدردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را برد بی طاقتی از عالم هستی برون دل را تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را تب عشقت چنان در آتش بیتابی ام دارد که شریان از طپیدن در فلاخن می نهد دل را برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن ز خود رفتن به سالک می کند نزدیک منزل را شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین تر تپیدن بیشتر غافل کند دل های غافل را زطوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد شکستن می برد جویا به ساحل کشتی دل را جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101889