شب هجراست و دستم دشمن پیراهن ست امشب چوگل چاک گریبان بی تو وقف دامن ست امشب نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری چو ما هم زینت عالم زگرد دامن ست امشب گل کیفیت از هم بزمی خونابه نوشی چین!‏ که چون مینای می پرخون دل تا گردن ست امشب جگر کاو که شد مژگان خونریزش، که از غیرت به تن هر مو مرا چون خار در پیراهن ست امشب تجلی کرد در دل یاد رخساری مرا جویا از آن رو سرو آهم رشک نخل ایمن ست امشب جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102032