دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش از بسکه گشته است نمایان پدید نیست در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست محو جمالم و رخش از دیده ام نهان آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست پنهان شده است آینه ام از هجوم عکس جویا اگر چه جلوهٔ جانان پدید نیست جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102055