آرام در مقام رضای خدا گرفت دست کسی که دامن آل عبا گرفت باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت در پرده شمیم گل از شرم شد نهان رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102225