بدکاره رحمت از چه سبب چشمداشت داشت دهقان امید حاصل هر چیز کاشت داشت گفتم مگر زباده چو گل بشکفانمش می خورد و سرگرانی نازی که داشت داشت روزش مدام عید و شبش قدر بوده است هر کس نه فکر شام و نه امید چاشت داشت زین خاکدان کسی که بشد از دل سلیم نقدی که بهر توشه عقبی گذاشت داشت جویا ندید از غم عشق تو فتح باب امیدها ز هر چه که بر دل گماشت داشت جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102263