شنیدم که یک بار در حلهای
سخن گفت با عابدی کلهای
که من فر فرماندهی داشتم
به سر بر کلاه مهی داشتم
سپهرم مدد کرد و نصرت وفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق
طمع کرده بودم که کرمان خورم
که ناگه بخوردند کرمان سرم
بکن پنبهٔ غفلت از گوش هوش
که از مردگان پندت آید به گوش
سعدی : بوستان : باب اول در عدل و تدبیر و رای : حکایت عابد و استخوان پوسیده
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/10232