طپیدنها در دل می زند دلدار می آید زخود رفتم سر راهی بگیرم یار می آید خرامت باز آیین بدن گلشن گشته است امشب که بوی یوسف از پیراهن گلزار می آید به کام غیر چون می بینمت از دور می نالم چو آن بلبل که با گل بر سر بازار می آید توان با وسعت مشرب ملایم ساخت سرکش را چو راه سیل بر صحرا فتد هموار می آید زجوش غم فرو بارید اشک از دیده ام جویا چو سیلابی که بدمستانه از کهسار می آید جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102329