جرأت می بین که مور ار بادهٔ بی غش زند خویش را چون خال رخسار تو بر آتش زند صد دل بیتاب در خوناب حسرت می طپد ترک من دست خودآرایی چو بر ترکش زند چشم بدمستش به قصد بیدلان در هر نگاه دست از مژگان به تیغ ابروی دلکش زند شوقی را چون اختیار باده پیمایی دهند جام گردون را کند خالی اگر یک کش زند میرود جویا کتان صبر بر باد فنا بر میان چون دامن ناز آن بت مهوش زند جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102331