زفریادم نه بیجا کوهسار آهنگ بردارد زدرد ناله ام افغان دل هر سنگ بردارد ته سنگ گرفتاری نماند از نگین دستش تواند هر که دل از فکر نام و ننگ بردارد ز دل گرد کدورت برد اشارتهای ابرویش مگر این صیقل از آیینهٔ ما زنگ بردارد به رنگ پرتوی کز شمع محفل هر طرف افتد هوا از پهلوی رخسارهٔ او رنگ بردارد سر و کار دل دیوانه ام افتاد با طفلی که هر جا ناله بر می دارد این سنگ بردارد نه تنها جذب حسنش می برد از سینه دل جویا صفا ز آیینه، از می نشئه وز گل بردارد جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102377