تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش
پر در پر عنقا بپریدم ز بپریدم ز بر خویش
تا بام قفس قوت پرواز ندارم
شرمنده ام از کوتهی بال و پر خویش
پیوند سرین را به میان تو چو بیند
عاشق بود ار کوه نبندد کمر خویش
یکبار به گرد سر او گشتم و چون شمع
گردم همهٔ عمر به قربان سر خویش
جویا شده ام واله این مصرع سالک
«طاووس اسیر است به گلدام پر خویش»
جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/102634