هرگز صدا نبرده در این بزم ره به گوش افتاده است رسم فغان همنشین خموش نامم شنید غیر و سرافکنده شد روان چون سگ که خم نهد ر خود را ز درد گوش دل زندگی مجوی ز بیگانه از سخن آری چراغ بزم بمیرد چو شد خموش جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102648