کشیده لاله شراب شبانه از رگ سنگ چو شعله خونش ازان زد زبانه از رگ سنگ رضا بخوردن خون دادایم این و آن هم نیست رسانده روزی ما را زمانه از رگ سنگ چو نبض در طپش آید ز شوق اگر سازند خدنگ آن مژه ها را نشانه از رگ سنگ نه لاله است که جوشد چو خون ز سینهٔ کوه کشیده آتش شوقش زبانه از رگ سنگ بگو به بینش، جویا! چطور قافیه ایست؟ فسانه از رگ سنگ و بهانه از رگ سنگ جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102680