ما خاک ره جلوه آن سرو روانیم دل داده و جان باخته اش از دل و جانیم از سیل سرابست خطر خانهٔ ما را چون نقش قدم پر حذر از ریگ روانیم در انجمن هرزه در ایان سبک مغز چون گل ز ادب گوش ولی گوش گرانیم رفتند عزیزان و چو نقش پی سالک ما خاک نشین از پی آن راه روانیم رفتیم به بال نگه از خویش چو شبنم تا بر رخ خورشید مثالش نگرانیم هرگز سر تسلیم ز فتراک نپیچیم ما حلقه بگوشان خم زلف بتانیم در بند گرفتاری دلهاست شب و روز ما بنده آزادی آن سرو روانیم در روز مجویید ز جویا سخن عشق شبها همه شب شمع صفت چرب زبانیم جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102697