ما را بود ز خون جگر لاله رنگ چشم بادا ترا ز باده بهار فرنگ چشم مانند زخم دوخته نگشود بر رخم ترسیده بسکه زان بت مژگان خدنگ چشم گردیده در غم تو به تاراج گریه رفت سویت ز چاک سینه گشایم چو زنگ چشم در راه انتظار تو بدخو نشسته ام سر تا بپا ز شوق شدم چون پلنگ چشم جویا به یاد نوگل رنگین کرشمه ام ریزد ز اشک رنگ بهار فرنگ چشم جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102705