در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم همچو آب جو که در گل می نماید خویش را گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102755