آشفته زلف را زصبا می کنی، مکن! ما را اسیر دام بلا می کنی، مکن!‏ بر شیشه پاره پای هوس می نهی، منه قصد دل شکستهٔ ما می کنی، مکن!‏ نسبت مرا به اهل هوس می دهی، مده تهمت بدودمان وفا می کنی، مکن!‏ چون غنچه آرمیده دلم در کنار زخم آزرده اش به درد دوا می کنی، مکن!‏ می کن ستم به اهل هوس گر نمی کنی این شیوه گر به اهل وفا می کنی، مکن!‏ دل خو گرفته است به درد تو عمرها منت کش دواش چرا می کنی، مکن!‏ جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102826