صورت حالش دگرگون شد ز گل رخساره ای کار دارد با دل مومینم آتشپاره ای العطش گویان ز هر مژگان زبان بیرون فکند بسکه گردیده است چشمم تشنهٔ نظاره ای یک نگه کافی است چون شمع از برای شش جهت چشم مستش را که دارد هر طرف آواره ای رفتی و از خار خارت در چمن گردیده است چشم تر هر نرگس و هر گل دل صد پاره ای می برد از خویشتن ما را حنای پنجه اش می برد جویا ز دست امشب، حریفان چاره ای!‏ جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102910