تو جنگجو چقدر جور آشنا که نه ای تو بیوفا چقدر مایل جفا که نه ای چو ماهیی که طلبکار آب در دریاست کجا رود به سراغت کسی کجا که نه ای ترا ز حال دل خود چسان کنم آگاه تو آشنا به نگه های آشنا که نه ای کنایه فهم و سخن ساز و عاشق آزاری کجا رود کسی از دست تو کجا که نه ای کرا شفیع خود آرم ز آشنایانت به هیچ کس تو جفا جوی آشنا که نه ای مناز اینقدر ای آسمان به رفعت خویش غبار رهگذر شاه اولیا که نه ای امید مهر و وفا نیست از تو جویا را تو شوخ محرم رسم و ره وفا که نه ای جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102917