کشید شور جنونم سوی بیابانی که نه فلک بودش گرد طرف دامانی ز من غزال هوس کرده صد بیابان رم دلم به سینه چو شیری است در نیستانی شب وصال چه حاجت به باده پیمایی بس است باده و نقلم لبی و دندانی دلم ز یاد نگاهش به خویش می لرزد هزار خنجر مژگان و او، من و جانی جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102941