طبیبی پری چهره در مرو بود که در باغ دل قامتش سرو بود نه از درد دلهای ریشش خبر نه از چشم بیمار خویشش خبر حکایت کند دردمندی غریب که خوش بود چندی سرم با طبیب نمی‌خواستم تندرستی خویش که دیگر نیاید طبیبم به پیش بسا عقل زورآور چیردست که سودای عشقش کند زیردست چو سودا خرد را بمالید گوش نیارد دگر سر برآورد هوش سعدی : بوستان : باب سوم در عشق و مستی و شور : باب سوم در عشق و مستی و شور : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10297