گر نامه بی نام خوشت بوسد زبان خامه را آن رو سیاهی بس بود تا روز محشر نامه را دل داده نام توام ار هر که نامت بشنوم بر مژده نام خوشت هم جان دهم هم جامه را من کشته خط توام کم ران بخون من قلم سرخی بخون من مده منقار زاغ خامه را از یک نظر در کوی تو صد شیخ صنعان بت پرست رسوای عالم میکند عشق تو صد علامه را از حلقه مستان تو خیل ملک بی بهره اند کز صحبت خاصان حق فیضی نباشد عامه را اهلی سخن کوتاه کن افسانه گویی تا بکی هنگام خواب القصه شد بر هم زن این هنگامه را اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103177