گر بفانوس خیال آیی چو شمع اغیار را در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را سینه ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود همچو گل صد پاره کردم سینه افکار را چون شقایق شد سیه دل نرگس مستت زخون سرخ از خون چند سازی نرگس خونخوار را کی شود جوش خریداران کم از بازار تو چون به از حسنت متاعی نیست این بازار را دشمنان را گر نباشد دوستی باما چه غم دوستی با دشمنان تا چند باشد یار را پای مقصود تو را اهلی در این دیر کهن رشته جان دارد بگسل این زنار را اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103183