یامن ناصبور را سوی خود از وفا طلب یاتو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب روزشکار چون خورد بر دل صید تیر تو گر طلبی خدنگ خود از دل ریش ما طلب درد تو می کشد مرایا به کرم دوا کنش یا قدری فزون ازین تا نکنم دوا طلب آه چه پوشم این سخن وه که بکام غیر شد آنچه دل من از خدا کرد بصد دعا طلب خواب و خیال می برد در پی وصل تو مرا فکر محال می کند مفلس کیمیا طلب ای دلم آشنای تو همدم غیر من مشو غیر کی آشنا شود، هم دل آشنا طلب همنفسان دوست را مستی وصل بس بود ساقی اگر کرم کنی اهلی بی نوا طلب اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103241