زان در پی یارم که عنانم به کف اوست بر من چه گناه است کشش از طرف اوست او تشنه به خون من و گر من سگ اورا سنگی رسد از حادثه جانم هدف اوست شاید که دل غمزدگان بشکند از جور آن گوهر پاکیزه که دلها صدف اوست برخاست دگر ساقی سرمست من از جا ساغر بکف و دیده پرخون به کف اوست چون آب بقا گرچه دهد جان زلب آن شوخ دلسوخته را بیم هلاک از شعف اوست مارا به بهشت است هوس نعمت دیدار حیوان صفتان را سر آب و علف اوست اهلی رخ از آن کعبه مقصود نتابد گر در ره او کشته شود هم شرف اوست اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103285