مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است خانقه برهم زد اکنون نوبت میخانه است ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس در خرابات است عیش و گنج در ویرانه است عاشقی اینست و جان کندن که من دارم ازو قصه فرهاد و کوه بیستون افسانه است بر حذر باش ای رقیب از وی که هر کس پیش یار آشنایی بیش دارد بیشتر بیگانه است یار نازک خوی، و ما مست، و رقیبان تندخو دم مزن اهلی چه وقت نعره مستانه است اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103322