نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است عاشق مجنون او زنجیر در پا رفته است ایکه دستم مینهی بر دل که پرسی حال چیست ساعتی بنشین کزین شوقم دل از جا رفته است بر لب آمد از غم هجر تو جان تشنه ام هم تو فکری کن که کار از چاره ما رفته است ای رقیب ایمن کجا از آتش آهم بود کوکب اقبال تو هرچند بالا رفته است بود اهلی زیر دیوارت چو گفتی با رقیب ناله آن عاشق ما نیست گویا رفته است اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103327