کدورت غم هجرت بیک نگاه برفت جمال کعبه چو دیدم غبار راه برفت به آستان تو چندان بسجده سودم رخ که سوده گشت رخ و نقش سجده گاه برفت خوشم که طاعتم از سجده درت افزود دریغ، باقی عمرم که در گناه برفت عزیز مصر وصال است یوسف دل باز ز خاطرش غم چاه از غرور جاه برفت نوای مرغ سحر تا خبر ز عشق تو داد صفای ورد سحرگه ز خانقاه برفت بصد امید نگه داشتم ولی آن هم دریغ و درد که با صد دریغ و آه برفت چه طعن نامه سیاهی است بر منت اهلی مگر گناه تو از نامه سیاه برفت اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103366