ز گریه دل پر و لب همچو غنچه خندان است چو گل شکفته ام از گریه خنده ام زان است بجز شکستگی عشق تندرستی نیست بیا که تجربه کردیم و درد درمان است بهر خمی ز دو زلف تو عالمی دلهاست دو عالم است پریشان گر او پریشان است ز باد فتنه غبار بلاست در ره خلق خوشا سری که بفکر تو در گریبان است نهفته باش ز مردم که خلق دیو رهند فرشته اوست که در چشم خلق پنهان است گذشت از سر عالم چو ناله اهلی هنوز دوست غبار غمش بدامان است اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103372