بکوی میکده آخر سبوی ما بشکست میان مغبچگان آبروی ما بشکست بکام تشنه ما بود شربت دیدار فلک بدست ستم در گلوی ما بشکست گذشته بود ز حد آرزو پرستی ما خلیل عشق بت آرزوی ما بشکست بکنج صومعه بودیم مست هی هی ذکر درآمد آن صنم و های هوی ما بشکست چه جای مستی و دیوانگی و بی باکی است کنون که سنگ ملامت سبوی ما بشکست کرشمه یی که مه نو بر آسمان میکرد بگوشه نظری تند خوی ما بشکست دگر حکایت مجنون که بشنود؟ اهلی کنون ک معرکه اش گفتگوی ما بشکست اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103438