چشم همه را بر گل روی تو نگاه است انصاف بده دیده مارا چه گناه است طوبی چکنم من که خرابم ز قد تو سرو تو مگر کمتر از آن شاخ گیاه است مگذر ز وداع من بیمار که امروز دل عزم سفر دارد و جان بر سر راه است آن خال ز نخدان که دل من به چه افکند گر چاه دلم کند خود اندر ته چاه است گیرم که بر افالک زند خیمه رقیبت موقوف بیک شعله از این آتش و آه است گر خضر بسر چشمه حیوان رسدش دست مارا می کوثر بکف از دولت شاه است اهلی که غلام تو بود زان خودش دان گر نامه سفیدست و گر نامه سیاه است اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103446