هرگز بوفا چشم خوشت جانب من نیست میلت بمن سوخته یک چشم زدن نیست در معرکه عشق تو هرکس که شهید است مردست و بر او حاجت چادر ز کفن نیست در خون جگر گردم و گلگشت من اینست مرغ دل ما را هوس گشت چمن نیست ایخواجه ترا گفت و شنید از پی دنیاست من بنده عشقم بتوام هیچ سخن نیست اهلی، اگر از شرم و حیا پرسی از آن شوخ در غنچه سخن هست و در آن غنچه دهن نیست اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103477