نوبهار آمد چو گل رخها ز می خواهد شکفت من که امروزم گلی نشکفت کی خواهد شکفت من نه آن مرغم که از بوی گلم دل وا شود گر گل من بشکفد از بوی وی خواهد شکفت گر هوای نوبهار اینست گلهای مراد دمبدم خواهد دمید و پی به پی خواهد شکفت مطربا گر بانگ نی زینگونه بیخود سازدم بس گل رسواییم زین بانگ نی خواهد شکفت همچو گل در غنچه است آن شوخ و اهلی را کشد آه از آن روزی کز آب و رنگ می خواهد شکفت اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103509