جان من در دوستی نامهربان می بینمت آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن می بینمت با من دلخسته تا درسر چه داری از جفا کاین چنین ایشوخ با خود سر گران می بینمت گرچه ای مقصود دل گویی که دریاری ترا این چنین یارم ولی کم آنچنان می بینمت جور خلقی میکشم تا پا بکویت می نهم جان بلب می آیدم تا یک زمان می بینمت گرچه از جور تو جانم شد چو اهلی ناتوان همچنان آرام جان ناتوان می بینمت اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103511