عنان کار نه دردست مصلحت بین است عنان بدست قضاده که مصلحت این است به سر حسن تو ای مه نمیرسد همه کس رخ تو آینه دیده خدا بین است ز عارضت مژه خون فشان چه گل چیند که ای چمن چو منش صدهزار گلچین است بجان دوست که بهر تو دشمن خویشم کمال دوستی و حد دشمنی این است از آن دهان که بتنگ از حدیث تلخ آید؟ که تلخ گفتن او به ز جان شیرین است نگاهدار دل ایشیخ دین پرست از عشق که عشق روی بتان آفت دل و دین است سگ در تو ز روز نخست شد اهلی مرانش از در خود کاشنای دیرین است اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103536