هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت هشیار و عاقل آمد و مجنون و مست رفت زلف تو خواستم که بگیرم دلم ربود آنم بدست نامد و اینم ز دست رفت دلبر چو رفت رشته جان گو گسسته باش دام اینزمان چه سود که ماهی ز شست رفت در خون نشسته ام که کمان ابرویم ز ناز چون تیر خویش در نظرم تا نشست رفت اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103563