ساقیا می ده که صبر و عشق مهجور از همند عشق خرمن سوز و عقل خوشه چین دور از همند در میان دیده و دل از مه رویت صفاست زان سرای دیده و دل هردو پر نور از همند حرف عقل از ما مپرس از عاقلان هم حرف عشق راز هشیاران و مستان تو مستور از همند او ز خون ماست و ما ز چشمش در خمار چشم یار و جان عاشق مست و مخمور ازهمند دل خراب از پهلوی من من خراب از دست دل نیک بخت آن همنشینانی که معمور ازهمند حسن تو از عشق اهلی شهره عشق او ز تو لیلی و مجنون بحسن و عشق مشهور ازهمند اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103578