از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟ روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟ ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن دود چراغ و محنت شبهای تار چند؟ از خون دل کنار و برم لاله زار شد خود در میان آتش و گل در کنار چند؟ وصلت بکام غیر و من از غیرتم هلاک چون دست من بگل نرسد زخم خار چند؟ عمری بود که منتظر جان سپردنم مردم ز انتظار اجل، انتظار چند؟ شد اهلی از جفای تو دیوانه عاقبت عقل و شکیب تاکی و صبر و قرار چند؟ اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103583