وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند وان چاشنی چو شیره جان در مذاق ماند نیک اختران بر اوج شرف همچو آفتاب بخت ستاره سوخته در احتراق ماند من ترک دین گرفتم و یکرنگ بت شدم زاهد نبود یکدل از آن در نفاق ماند جان در هوای کوی تو از من برید دل تا حشر در میان من و جان فراق ماند شد در حریم وصل جهانی به اتفاق محروم اهلی از دل بی اتفاق ماند اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103607