تو آفتابی و شوق تو ناتوانم کرد نمیرسد بتو دستم چه میتوانم کرد چه همت است ز جانبخشی فلک بر من که چون تو آفت (جانرا) بلای جانم کرد ز نرگس تو چگویم که تا سخن کردم بعشوه کرد نگاهی که از زبانم کرد ز شوق کعبه مقصود اینقدر رفتم که خار باد بهاری در استخوانم کرد اگرچه ریخت فلک خونم از سخن اهلی خوشم که بر در او خاک آستانم کرد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103619