یکی گربه در خانهٔ زال بود که برگشته ایام و بدحال بود دوان شد به مهمان سرای امیر غلامان سلطان زدندش به تیر چکان خونش از استخوان، می‌دوید همی گفت و از هول جان می‌دوید اگر جستم از دست این تیر زن من و موش و ویرانهٔ پیرزن نیرزد عسل، جان من، زخم نیش قناعت نکوتر به دوشاب خویش خداوند از آن بنده خرسند نیست که راضی به قسم خداوند نیست سعدی : بوستان : باب ششم در قناعت : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10363